سه شنبه
وسط
هفته ایستاده است
و تنهایی ازش می بارد
نه
پای رفتن دارد ، نه دل ماندن...
سه شنبه ها می توانم بفهمم
مادر چرا با فروغ اشک می ریزد
سه
شنبه ها می توانم بفهمم
وقتی
پدر می گوید از من گذشته است
شما فکری به حال باغچه کنید ...
منظورش از باغچه
تنها همان رز کنار
حیاط است !
سه شنبه ها
می توانم بفهمم
کجا ایستاده ام و چقدر غمگینم ...
و من فکر میکنم ...
فکر میکنم
تـــو را شبیه سه شنبه ها دوستت دارم
انبوهم از دوست داشتنت
اما
چه دلتنگ ...
سه
شنبه ها
وسط
دوست داشتن ات
می ایستم
تنهایی ازم می بارد
نه پای رفتن دارم ، نه دل
ماندن ...
و
سه شنبه
یعنی
انبوه دلتنگی
به وقت تنهایی ...
روشنک آرامش